دشمنشناسانِ دوستفراموش
.لا يكلف الله نفسا الا وسعها. تكيلفگرايان همواره در گشايشاند چرا كه تكليفي جز استفاده از وسع ندارند. آنكه در غربت و مظلوميت در يك قدميشهادت است ميكوشد آنچه رضاي اوست انجام دهد و آنكه در اوج قدرت و حشمت ظاهري است نيز. تكليف گرايان نه دلتنگيشان دائمي است و نه شرايط بيروني بر ذهنشان مهر ميزند و دست و زبانشان را به بند ميكشد و اختيارشان را سلب ميكند. هر محيطي و هر شرايطي آماده واكنشي از سوي مومنان است ودر هيچ محيط و هيچ شرايطي مومن بيوسع نيست چرا كه يا مامور به شكر است يا مامور به صبر و اين هر دو اداي تكليف است.
2.لا يكلف الله نفسا الا وسعها. تكليفگرايان وسعشناس و فرصتمحورند.آنها مكلفند كه هيچ فرصت و ظرفيت و قابليت و امكان و ابزاري را كه در اختيار دارند مهمل و معطل نگذارند و اگر نيمنگاهي به تهديدها دارند در كار “اعدوا لهم مااستطعتم” اند. تهديد را ميبينند اما بلافاصله به استطاعتهاي خود متوجه ميشوند و هر آنچه در توان دارند را به روز و آماده و فعال و موثر نگه ميدارند. استعداد ياباند و استطاعت جو. هيچ استطاعتي نه براي مقابله با تهديدها بلكه براي تهديد متقابل (ترهبون به عدو الله و عدوكم) از چشمان بصير و نافذشان دور نميماند. آنها كه از فهرست كردن توانها و فرصتها و استعدادها و ظرفيتها و قابليتهايشان در گريزند تكليفگرايان نيستند.
3.محافظهكاران برخلاف تكليفگرايان تهديد محورند و فرصت ناشناس. تنها براي رفع تهديدها و حفظ آنچه هست حال به ميدان آمدن پيدا ميكنند. ظرفيتهاي جهان و قابليتهاي زمان و مكان و استعدادها و توانهاي انسان را براي تحقق تكاليف الهي در نمييابند چراكه همتهاي پست و چشمان كمسو دارند . بيش و پيش از آنكه فرصتها را در نظر آورند از تهديدها بيم ميپراكنند. صدها بار در "دشمن شناسي" منبر ميروند و يك بار در "دوستشناسي" كلمهاي نميگويند.
4.حاصل صدها ميليارد تومان بودجه مبارزه با تهاجم فرهنگي در هزاران اردو و طرح و همايش و جلسه توجيهي؛ شده است:گمناميهزاران اثر و هزاران عنصر مولد در جبهه فرهنگي انقلاب و در عوض شناخت دقيق دهها و صدها اثر و عنصر ضد انقلاب و ضد دين.بيدريغ پول خرج ميكنند؛ جلسه ميگذارند؛ اردو ميكشند؛ بولتن مينويسند ؛ خبر ويژه ميسازند كه مبادا جوانان حزباللهي از آخرين ساختههايهاليوود يا جديدترين نمادهاي شيطانپرستي يا تازهترين آروغهاي تئوريك در دانشگاههاي فرنگ بياطلاع و بيخبر بمانند و همانها كه برآمده اين كلاسها و دورهها و آموزشها و دغدغههايند بي اطلاع ترينهايند (در بسياري از اوقات) از بهترين فرآوردههاي هنري و رسانهاي جبهه فرهنگي انقلاب!
هيجده سال پيش دستخط رهبر انقلاب در تجليل از دهها عنوان كتاب دفاع مقدس منتشر شده و بسياري از آنها هنوز به چاپ دوم نرسيده است!
اكثريت قاطع نيروهاي فرهنگي كه فرياد “اي رهبر آزاده، آمادهايم آماده”شان در فلك پيچيده است يكدهم رهبري كه ادعاي پيروياش را دارند چهرهها و آثار و مراكز جبهه فرهنگي انقلاب را نميشناسند. از نام بردن پنج هنرمند انقلاب عاجزند. گاه سالهاست ورق زدن كتابي را به ياد نميآورند و با اين همه افسران جنگ نرم و در حال مبارزه با تهاجم “فرهنگي”اند!! دفترچه تلفني از اساتيد در جيب دارند كه هر از گاه همايشي در تبيين پلوراليزم و فمينيزم و سكولاريزم و صهيونيزم و هاليوود و شيطانپرستي و فراماسونري و بهائيت و وهابيت برگزار كنند كه نكند از قافله مبازه با تهاجم فرهنگي عقب بمانند .
تا به حال يك كتاب خوب به كسي معرفي نكردهاند اما بارها با آب و تاب اطلاع و البته انزجار خود از فيلمهايي را به رخ كشيدهاند كه “براساس پروتكلهاي يهود” و “برنامهريزي فراماسونري درهاليوود” براي به انحراف كشاندن جوانان ساخته شده است.
5.مقايسه فضاي حاكم بر تهديدمحوران محافظهكار با حال و هواي فعاليتهاي فرهنگي نسل اول انقلاب بسيار راهگشا و معنادار است.
گمان بردهاند كه آنچه تكليفگرايان آرمانخواه با تلاش و همت و كار مضاعف به دست آوردهاند را با محافظهكاري حفظ توانند كرد ؛ غافل از آنكه علت مبقيه جبهه فرهنگي همان علت محدثه است و براي جمهوري اسلاميدر عرصه فرهنگ، تهديدي بزرگتر از ناديده گرفتن فرصتها و مهمل گذاشتن ظرفيتها و معطل كردن نيروها وجود ندارد. ماموريتي كه خود با اين رويكرد “تهديد محور” به جاي دشمنان بر عهده گرفتهاند.
جبهه فرهنگ انقلاب در سالهاي آغازين به جاي آنكه محو تحليل آثار هنري و رسانهاي دشمن باشد اولويتش را بر توليد و باز توليد محصولات متنوع هنري و رسانهاي گذاشته بود. هر مسجدي يك گروه سرود داشت. هر دو مسجدي يك گروه تئاتر داشت. هر مدرسه و مسجدي كتابخانه فعالي داشت كه در آن آخرين آثار نويسندگان و هنرمندان نوعا جوان انقلاب به مخاطب عام عرضه ميشد. از كارهاي حجميتا ديوارنويسي تا ... .
از روزي كه آن نسل با همت و پركار را خاله زنكهاي نهادهاي امنيتي به بولتنخواني گماردند و تحليلگران خودنما و مجلسآرا اوقاتشان را در جلسات “دشمنشناسي و دوست فراموشي” تلف كردند و ارادههاشان را از تكليفگرايي و آرمانخواهي به محافظهكاري و تهديد“محوري” منحرف كردند؛ شد آنچه شد.
دوستيهاي خاله خرسهاي خرمگسها را بزرگ و بزرگتر كردند تا سنگ جمودي كه بر سر نسل در خواب كرده فرود ميآورند توجيه پذيرتر شود.
امروز از بندر لنگه تا جاجرم و از الشتر تا خاش و از نازي آباد تا قلهك همه جا با نسلي از منفعلاني كه نام فعال فرهنگي بر آنان نهاده اند روبروييم كه دشمن را بهتر از دوست و هاليوود را بيشتر از امام و مدرنيته را عميقتر از اسلام ناب و شيطان پرستي را دقيق تر از اسلام آمريكايي ميشناسند .
با ادبيات خميني بيگانهاند و در تكرار اصطلاحات قلمبه سلمبه فرنگي (البته به قصد نقد و انزجار !) لذتي را ميجويند كه در كلمات ساده و پيامبر گونه امام نمييابند.
فعال فرهنگي در دهه اول انقلاب كسي بود كه دل در گرو اسلام پابرهنگان و انقلاب مستضعفين داشت.
با زبان ساده سخن ميگفت و آثار همه فهم عرضه ميكرد و در كار ساختن و پيش رفتن بود و نه ايستادن و كشيك كشيدن.
پرشورترين “مرگ برآمريكا”ها را نيز همان نسل فرياد ميكرد كه توانايي شكست دادن آمريكا را در همه عرصهها (فرهنگ و جامعه و اقتصاد وسياست و...)در بازوان پرتلاش و پر توان خود و در آينه همت بلند و فعاليت لاينقطع در همه عرصهها به عيان حس ميكرد .
6 .رجزجنگ نرم را با چه واژههايي بايد سرود؟ كرار و S300 و یا...؟
7.مهمترین نقطه قوت دشمن، ضعف ماست و بیهمتی و کمکاری بزرگترین تهدید. هر ظرفیتی را که مغفول بگذاریم و هر امکانی را که به کار نگیریم گامی برداشتهایم در تضعیف خود و لاجرم تقویت دشمن؛ شیطان کوچک میخواهد باشد یا بزرگ، تحریم اقتصادی باشد یا تهاجمفرهنگی. تکلیفگرایان نگران آنچه ندارند، نیستند که "لا یکلف الله نفسا إلا وسعها". بیقرار کارند در آنچه که دارند که "لا یکلف الله نفسا إلا وسعها" و آنچه دارند را خوب میشناسند و کامل و عمیق و دقیق. دشمنستیزان واقعی فرصتشناساناند و نه تهدید"محوران".
اوایل قدرت، شورش بر مردم سالاری را آغاز کردند، اما در این جنبش تنها نبودند و از همراهی خوانین جهان نیز برخودار شدند. طبال ها و جارچی های جدید در حمایت از اغتشاش علیه جمهوریت به میدان آمدند و تلاش کردند فریاد بلند یک ملت را در هجوم هیاهو و همهمه خود گم کنند. طرفه اینکه در این میان سران قبایل جنوب خلیج فارس نیز با شکم های برآمده دوان دوان به حمایت از خوانین مدرن شتافتند و از جمع شدند بساط جمهوریت و بازگشت ایران به نظام های قبیله گی و سلطنتی مشابه خود دفاع جانانه ای کردند. نظام هایی که در آن اقلیت های درجه یک می توانستند در پیوند با اقلیت های درجه یک جامعه جهانی، اکثریت درجه ۲ را منقاد و مطیع خود سازند. جدال با جمهوریت ایرانی که خواب خوانین سرمایه داری داخل و خارج را برآشفته بود، بالا گرفت. ماهواره های کشورهای کاملا دموکرات عربی به انعکاس بیانیه ها و مصاحبه های رییس کمیته صیانت از آرای درجه یک پرداختند تا رفقای شفیق و مهربانشان در تل آویو سر به سجده گذارند و از ناکامی خود از ترور وی خدا را شکر گویند. به راستی چه کسی می توانست با خیانت به ملت خود اینچنین بساط طرب و عیش برای دوستان صهیونیست برپا کند؟ و آن ها را که مدت ها بود بعد از جنگ های ۳۳ روزه و ۲۲ روزه لبخند بر لبهایشان ماسیده بود، بر سرآورد و فریاد “نه غزه نه لبنان” دوستان تهرانجلسی و شهرک غربی شان را به آسمان برسانند. چه کسی می توانست اینچنین فداکارانه آخرت خود را در پای منافع و مصالح اینتلجنت سرویس و موساد قربانی کند؟ و برای ریشه کن کردن میراث خمینی، بزرگترین دروغ تاریخ ایران را در رسانه های راستگوی عربی و غربی به گوش حقیقت پرستان کاخ های باکینگهام، و ورسای برساند؟ البته اعضای “کمیته صیانت از آرای درجه یک” در این جهاد علیه جمهوریت تنها نبودند و مجاهدین از پادگان اشرف تا استدیو های واشنگتن آن ها را همراهی می کردند. پس مدهای نظام سلطنتی و مناسبات اشرافی با به آتش کشیده شدن هر سطل آشغال در شمال تهران به وجد می آمدند و در بیانیه های پیاپی هلهله می کردند و با پشت بام هایشان فریاد اکبر الله، اکبر بر می آوردند و البته در توالی با فریاد الله اکبر توده های ده ها میلیونی درجه دو شبیه می شد و سلطنت طلبان جدید را در این توهم فرو می برد که بی شمارند! مضحکه دیگر اما در ۵۰ تومانی های بزرگی برپا بود که نام “دانش” گاه برخود نهاده بود. دانش در این موزه های پیش ساخته وارداتی با انکار حقیقت آغاز می شد و هر که در انکار حقیقت و سلب حق رای ۲۴ میلیونی ایرانی با دانشمندان بزرگ و پژوهشگران ژرف نگر گوانتانامو، و هیروشیما همراه می شد، به مدال “نخبگی” مفتخر گردیده و از زمره جرأت مدارهای ملت عقب مانده و سیب زمینی خور ایران، جدا می شد. “جنبش اشراف” در این جدال جانانه با جمهوری جوات ها و پاپتی ها رکوردهایی از خود به جای گذاشت که بعید است تا مدت ها خود نیز توان تکرار آن را داشته باشند. از عقلانیت و خردورزی گفت و خود بر نفرت و هیاهو مستقر شد. با شعار “مبارزه با دروغ” شروع کرد و تمام وجود خود را در دروغی به نام “تقلب” قمار کرد، از تنش زدایی دم زد و تنش با روسیه و چین و آمریکای لاتین را توصیه کرد. گفت برای مبارزه با پرونده سازی به میدان آمده است و خود در مجلس ختم آدم زنده شرکت کرد و در رثای او داستان ها بافت و اشک ها ریخت. از ادب پرچم افراشت و با فحاشی به مردم و منتخبشان در دیده صهیونیسم عزیز و عزیز تر شد. خط امام را بر سر نیزه کرد و در سایراک فریاد نه غزه نه لبنان برآورد. دم از “جمهوری ایرانی” و سودای بازگشت بر مناسبات سلطنتی و اشرافی را زنده کرد. با “رنگ سبز اهل بیت” به “انکار امام زمان” از مناره اتاق خود پرداخت. مرگ بر دیکتاتور گفت و سرکوب اکثریت بی سابقه ملت را که رای خلاف خواست “جنبش اشراف” داشتند، طلب کرد. از دزدی رای مردم گفت و خود به مصادره آرای میلیون ها ایرانی که در چهارچوب این جمهوری وارد انتخابات شده بودند، پرداخت و رای آنها را با یک اقلیت زیاده خواه و قدرت پرست (که حتی در بین آن ۱۳ میلیون هم اقلیت محض بودند) برابر گرفت. پسماندهای اشرافیت گمان برده بودند که با آتش زدن چند سطل آشغال، باجی از جمهوری خواهند گرفت و جایگاه بهتری در جامعه پیدا خواهند کرد پس ادامه دادند . ۹ دی اولین سیلی را در گوش ناشنوای رهبران جنبش دروغ نواخت. ایرانی ها، همان ها که ۳۱ سال پیش طومار اشراف سلطنتی را در هم پیچیده بودند به میدان آمدند تا با صدای رسا اعلام کنند، قیم نمی خواهند و رشید تر و عزیز تر از آنند که یک اقلیت اشرافی و قدرت پرست و دروغگو را به نمایندگی خود بپذیرند.
خيلي ممنون! و البته پربيراه نگفته وقتي بودجههاي معتنا به دولتي را ديده که خرج توليد فيلم هاي صريح تر ضد امام و انقلاب مي شود.

یکی از دوستان گفتم مقالهای بنویس در مورد پیروزی رقیب آقای احمدینژاد در انتخابات و دلایل شکست شهردار تهران در انتخابات ریاست جمهوری. چنین مقالهای میتوانست سرمقاله یکی از روزنامهها یا مجلات ضد انقلابی درچهارم تیرباشدو میتوانست این طور شروع بشود که: «شکست سنگین اصولگرایان درانتخابات نهم نشان داد که افسانه انقلاب اسلامی به تاریخ پیوسته و جدایی دین از سیاست و حکومت در جامعه در حال گذار ایران امروز وارد مرحله تازهای شده است. ایرانیان دیروز در انتخابی آگاهانه نشان دادند که چگونه قواعد زندگی در جهان مدرن را آموخته و برای رسیدن به قافله جهانی هر مانعی را درهم خواهند شکست. پیام سوم تیر، پیامی است سهمگینتر از پیام دوم خرداد برای همه خام اندیشان متوهمی که نتوانستهاند واقعیت جهان امروز را در یابند و کماکان در خرافات و توهمات ذهنهای عقب مانده شان گرفتارند...»