نظام برای متحجرانی هزینه داد که در چپ و راست گرفتارند

مناظره «جریان های سیاسی گفتمان و عملکردها» عصر دیروز با حضور علی شکوری راد نماینده مجلس ششم و وحید جلیلی سردبیر نشریه راه در دانشگاه علم و صنعت برگزار شد.

شکوری راد گفت: قانونگرایی یکی از برکات دوم خرداد بودکه در آن زمان پذیرش آن چندان ساده هم نبود در دوره پنجم مجلس که می خواستم نامزد شوم در جلسه ای گفتم همه باید ذیل قانون اساسی قرار بگیرند، عده ای گفتند نمی ترسی این حرف را بزنی؟ یعنی فضا طوری بود که گویی دم زدن از قانون مخالفت با نظام است. خواسته خاتمی قانون بود و هنوز هم هست، هر چند عملی نشد.

وی ادامه داد: حفظ کرامت یکی از اهداف دولت خاتمی بود، که با ارزیابی کارنامه دولت اصلاحات می توان آن را مشاهده کرد. اما این تنها توفیق خاتمی نبود، چون این آگاهی را در جامعه نهادینه کرد که این کار با رسانه های آزاد میسر شد. البته الان چنین امکانی نیست، چون دولت بعد از اصلاحات دولت رجعت گرا بود و سعی کرد دست آوردهای مردم را از بین ببرد. ولی بزرگترین دستاورد خاتمی در بحث اقتصاد بود که حرفی از آن زده نمی شود.

این نماینده مجلس ششم گفت: از زمان تشکیل دولت مدرن در ایران هیچ دولتی به اندازه دولت اصلاحات به ملت خدمت نکرد. این نهادینه کردن مقوله های اقتصاد در امر برنامه ریزی و اجرا بود.

وی تصریح کرد: دولت هر قدر صالح باشد ولی قوای ناظر نداشته باشد به فساد کشیده می شود. زمان خاتمی نهادهای ناظر درون و برون دولت همه تقویت شدند.۱۶ نهاد، بازرسی موثر می کردند. امروز از این نهادها یک نهاد هم وجود ندارد.

شکوری راد گفت: گزارش سازمان بازرسی کل کشور سانسور شده چون جایگاه فساد را در طول این سال ها بیان کرد. البته گاهی از میان آمارهای دولت آمارهای درستی هم دیده می شود یا دستگاه قضایی که علی رغم عدم استقلال، اسناد فساد بعضی از مقام های عالی دولت را افشا می کند که البته چندان هم بررسی نمی شود.

وی تصریح کرد: در دوره اصلاحات زیرساخت ها به قدری درست بود که به فکر افتادند چشم انداز اقتصادی با نرخ ۸ درصد بنویسند، ولی الان رشد اقتصادی ما زیر نیم درصد است.

وحید جلیلی هم در بخش دیگری از صحبت های خود گفت: چند سال پیش از یکی از دوستان پرسیدند بزرگترین دستاورد دولت دوم خرداد چه بود گفت: بزرگترین دستاورد خرداد انتخاب احمدی نژاد بود.

وی ادامه داد: احمدی نژاد در سال ۸۴ در انتخاباتی پیروز شد که برگزار کننده اش احمدی نژاد بود. آیا خاتمی هم می خواهد ادعا کند احمدی نژاد غیرقانونی رای را برد. همان آگاهی که خاتمی آن را نهادینه کرد، احمدی نژاد را پیروز کرد. یعنی علی رغم جریان پوپولیستی که از بادکنک و بازیگرها استفاده می کرد، به میدان آمد و پیروز شد.

سردبیر نشریه راه تصریح کرد: مردم در مرحله اول به احمدی نژاد رای ندادند، ولی بعد از بین چند گزینه بالاخره او را انتخاب کردند. یعنی زیر بمباران های تبلیغاتی ترجیحشان او بود و اتفاقا این انتخاب کاملا عقلانی بود چون احمدی نژاد گزینه اول نبود. ولی بعد از مناظره ها او را انتخاب کردند.

وی گفت: اگر دولت خاتمی مطلق بود چطور به گزینه ای که کاملا مخالف او بود رای دادند. البته این اتفاق ممکن است در دولت احمدی نژاد هم پیش بیاید چون مردم با کسی عقد اخوت نبستند.

وی به آخرین ماه های دولت هاشمی اشاره کرد و گفت : قبل از اینکه نام خاتمی مطرح شود عده ای دنبال آن بودند که ریاست جمهوری هاشمی تمدید شود و امثال عبدالله نوری و مهاجرانی تلاش کردند این را در قانون بیاورند. ولی رهبری گفتند که باید طبق نظر قانون عمل کرد. به یادمان نرود که خاتمی بیست میلیون رای آورد و از بچه های شهرک غرب تا مردم بشاگرد به او رای دادند.

جلیلی ادامه داد: اما جبهه دوم خرداد اشغال شد و عده ای دولت خاتمی را مصادره کردند و مطالبات خود را جای مطالبات کل مردم جا زدند و گفتند که نظر ۲۰ میلیون نفر است و با روزنامه های متعددی که داشتند فقط این بخش از آرای خاتمی را بازتاب دادند و فضای رسانه ای به سمتی رفت که خودشان هم باورشان شد. یعنی بین واقعیت مجازی و واقعیت جامعه فاصله افتاد که ۳ تیر ۸۴ به وجود آمد و خودشان هم مبهوت شدند. چون فکر می کردند مطالبات مردم همان چیزی است که می گویند و اینها را به خاک سیاه نشاند. در حالی که اگر دلایل شکست خود را جمع بندی می کردند می توانستند راهبردهای بهتری پیدا کنند.

وی ضمن انتقاد از برخی از عملکردهای دولت گفت: با تمام این حرف ها، این دولت را در ادامه دوم خرداد می دانم. به یاد بیاورید که خاتمی هم سوار بر اتوبوس تبلیغات خود را شروع کرد و اولین شعاری که رواج داد این بود که سلام بر ۳سید فاطمی خمینی و خامنه ای، خاتمی و چفیه انداخت و ……….

وی تاکید کرد: درست است که بخشی از افراد با نظرات دیگری به او رای دادند ولی قاطبه مردم نگاه دیگری داشتند .

علی شکوری راد هم گفت : احمدی نژاد در سال ۸۴ در مرحله دوم رای آورد، کاری ندارم که چقدر درست بود از این نظر که نهادهای عمومی نباید اظهارنظر می کردند، تخلف به وجود آمد. ولی به هر حال آنچه در صندوق ریخته شد رای آورد.

وی گفت: ولی چه کسانی به احمدی نژاد رای دادند احمدی نژاد برخلاف آن چه بود خود را به عنوان اپوزیسیون شناساند و در مقابل هاشمی به عنوان نماینده نظام بود.

وی به دوم خرداد ۷۶ اشاره کرد و گفت: مردم یادشان هست که وقتی رهبری رای می دادند گفتند کسی برای من هاشمی نمی شود. یعنی با این اظهارنظر برنده انتخابات را در سطحی پایین تر از هاشمی معرفی کرد. احمدی نژاد که به صحنه آمد شعارهایی با جهت گیری کلی نظام نداشت و شعارهای عدالتخواهانه می داد.

نماینده مجلس ششم تصریح کرد: اگر احمدی نژاد رای آورده، رای او نیست او خود را در تضاد با دیگران معرفی کرد و به عنوان یک اپوزیسیون رای آورد.

جلیلی با اشاره به صحبت های شکوری راد گفت : البته جمله رهبری ادامه داشت و یادتان باشد که تلاش هایی برای تمدید ریاست جمهوری هاشمی شد ولی رهبری مقاومت کردند لذا ایشان فرمودند: من با هاشمی رفیقم و کسی برای من هاشمی نمی شود اما امیدوارم برای مردم رئیس جمهوری بهتر از هاشمی پیدا شود.

در این جا شکوری راد گفت : من یادم نمی آید.

جلیلی هم جواب داد: این بحث نظری نیست و یک بحث نقلی است و مشکل ما با همین فراموشکاری هاست.

سردبیر نشریه راه با اشاره به شعار مخالف هاشمی مخالف رهبر است، مخالف رهبری دشمن پیغمبر است، گفت: در آن زمان ما در روزنامه ابرار این شعار را نقل کردیم ولی بعد از دفتر آقای هاشمی بیانیه رسمی دادند و ما را محکوم کردند.

وی با اشاره به صحبت های شکوری راد درباره اپوزیسیون بودن احمدی نژاد هم گفت: بله در این کشور این دو بسیار خلط می شوند. مشکل این است که صورت بندی های رایج دیگر جواب نمی دهد.

وی ادامه داد: کلمه کلیدی که احمدی نژاد مطرح کرد کلمه اشرافیت بود که مورد اقبال قرار گرفت. آقای شکوری راد می فرمایند: خاتمی حرف های درگوشی را گفت و مردم استقبال کردند، خب احمدی نژاد هم همین کار را کرد. وقتی احمدی نژاد گفتمان خود را مطرح کرد عده ای دیدند که نه در اپوزیسیون و نه در پوزیسیون نمی گنجد، یعنی نه چپ است نه راست! پس گیج شدند چون مردم راه سومی میان این جنگ ظاهری پیدا کردند.

سردبیر نشریه راه گفت: تحجر یعنی اینکه در صورت بندی های قدیمی گرفتار می شویم پس حتما چالش ایجاد می شود چون عده ای عادت کرده اند چه چپ چه راست در حاکمیت جا داشته باشند و نمی توانند تحمل کنند این دو قطب شکسته شود و الگوی جایگزین پیدا کند پس مقابل آن می ایستند و حاضرند به این دلیل از نظام هزینه شود.

در این جا شکوری راد از جلیلی پرسید: به نظر شما پوپولیست بودن بد است؟

جلیلی گفت: فارغ از اینکه خوب باشد یا بد بهره گیری نادرست از افکار مردم است.

شکوری راد گفت: بزرگترین پوپولیست احمدی نژاد است که بدون داشتن شناسنامه و برنامه مشخص، با دادن شعارهای عوام گرایانه مردم را به خود می خواند این که کسی حرف از عدالت بزند و بعد پول توزیع کند بدترین نوع است. آن چه که توزیع شده فقر و فلاکت بین همه مردم است.

وی تصریح کرد: اگر بخواهیم مقابل پوپولیسم بایستیم بهترین راه آن تحزب است در این ۵ سال چه اقدامی در این زمینه انجام شد؟ الان احمدی نژاد در هر وزارتخانه چندین تغییر انجام داده و هیچکس هم مسوولیت را قبول نمی کند جامعه ای که پوپولیسم در آن حاکم نباشد جامعه ای است که روزنامه های مستقل در آن وجود دارد الان چند روزنامه مستقل داریم ؟

شکوری راد به ماجرای عزل بنی صدر اشاره کرد و گفت: تنها حامی او منافقان بودند. آنها هم دیکتاتور مآب ترین تشکل تاریخ ما هستند و نمی شود گفت که حرف حقی دارند حتی ضدانقلاب هم از آنها تبری می کند این گروه زمانی که پشت بنی صدر ایستاد مقابل مردم قرار گرفت و به همین دلیل مردم را هم ترور کرد.

این نماینده مجلس ششم ادامه داد: امروز صدا و سیما رهبران جنبش سبز را با منافقان مقایسه می کند. سال گذشته وقتی که موسوی اعلام کرد پیروز انتخابات شده سه میلیون نفر در تهران به خیابان آمدند ولی زمانی که منافقان وارد میدان شدند مردم به خانه های خود فرار می کردند اگر اجازه می دادند جنبش سبز بروز پیدا کند الان همه مردم نوار سبز بسته بودند. امروز می بینید که در خانه های سران اصولگرا فرزاندانشان نوار سبز بسته اند.

جلیلی از شکوری راد پرسید : این سران اصولگرا که هستند ؟

شکوری راد گفت: اسم ببرم؟

جلیلی گفت: ببرید شما مشکلاتان این است که هنوز در دوقطبی به سر می برید.

شکوری راد گفت: البته من آن اصلاح طلبان را بیشتر اصولگرا می دانم.

جلیلی گفت: این نمونه ای از پوپولیسم است.

سردبیر نشریه راه به بخش هایی از صحبت های رهنورد اشاره کرد و گفت: روشنفکرترین زن ایران در جایی گفته اند هر وقت طرفداران دو طرف حاضر می شدند طرفداران احمدی نژاد یک درصد بودند این یعنی پوپولیسم.

وی ادامه داد: همچنین ایشان ملاک تشخیص انتخابات را این می دانند که آذربایجانی ها نمی توانستند به کسی جز به فرزند خود رای بدهند. این استدلال جریانی است که خود را نماینده عقل ورزی می داند. جریانی که می گوید آمده ام خردورزی کنم در مناسبات قبیله ای گیر می کند و می گوید مگر می شود بعد از ۳۰ سال انقلاب به غیر از قبیله خود رای داد و تازه مساله این است که چرا در لرستان باید به داماد خود رای بدهند ولی به کروبی که فرزند ایشان است رای نداد.

سردبیر نشریه راه گفت: پوپولیسم یعنی ادعا کنیم همه مردم بدبخت شدند. سر خود را کلاه نگذاریم به فرض آنکه مردم انتخاب بدی هم کرده باشند نباید گفت که آنها به خاطر سیب زمینی رای دادند.
وی تصریح کرد: معتقدم به نظام نظارتی احتیاج داریم و نظام نقد می خواهیم. جمهوریت یعنی همین نه اینکه مردم را انکار کنیم و به اطرفیان خود اشاره کنیم و بگوییم اینها همه مردمند چرا مردم را به شهروند درجه یک و دو تقسیم می کنیم و مردم را انکار می کنید.

90 درصد فيلم هاي توقيفي به سفارش دولت ساخته مي شود

جلیلی باانتقاد از فیلمهای توقیفی گفت: 90در صد فیلمهای توقیفی یا به سفارش دولت و یا بابودجه دولت ساخته شده است. اینکه مدیری بودجه تولید فیلمی را بدهد و بعد آن را توقیف کند از این وضعیت کمیک تر نمی توان در دنیای مدیریت مشاهده کرد.

وحید جلیلی سر دبیر نشریه راه درنشستی، باانتقاد از عملکرد صدا و سیما گفت:صدا و سیما تصویر ناقصی از مردم ایران ارائه می کند و بسیجی ها و حاج کاظمها در تلویزیون ایران بروز ندارند.
به گزارش سرویس فرهنگ و هنر جهان، جلیلی که در پژوهشگاه فرهنگ و هنر سخن می گفت، عنوان کرد: صدا وسیما به ترسیم چهره ای از بسیجی مستقل و فارغ از جناح بندیهای سیاسی علاقه ندارد و به بسیجی نوستالژیک علاقه دارد.
جلیلی که پیش از این سر دبیر نشریه سوره بوده همچنین گفت:ما ویژه ای نامه در نشریه سوره در نقد عملکرد صدا و سیما منتشر کردیم و از آنجا که بنیانیان مشاور رییس صدا و سیما بود، من و همه اعضای تحریریه سوره اخراج شدیم! 

وی ادامه داد: صدا وسیما در بخش اطلاع رسانی بسیار ضعیف عمل می کند و در بخش خبر قواره قناسی دارد و خیلی از اخبار خوب سانسور می شوند.
جلیلی همچنین با انتقاد از نگاه مسئولان به جوانان وبا انتقاد از رسانه هایی چون رادیو جوان و همشهری جوان گفت:از نظر اینها هر کس که اصطلاحات خفنی به کار ببرد جوان است یا اگر مرد چهل ساله مجردی در خانه عیاشی کند نیز جوان است ولی جوان 25ساله کشاورزی و یا بوشهری جوان نیست.
وی درادامه فضای رسانه ای کشور و سینمای ایران را ناعادلانه و ظالمانه خواند و گفت:شمقدری به عنوان معاونت سینمایی باید کاری کند که واقعیتهای دست اول ایران چه مثبت و چه منفی در فیلمها عنوان شود.
جلیلی در ادامه سخنان خود با انتقاد از فیلمسازان سینمای ایران گفت: در زمینه موضوع انرژی هسته ای فیلمهای بسیار زیاد و خوبی می شد ساخت که این کار انجام نشد.

جلیلی باانتقاد از فیلمهای توقیفی گفت: 90در صد فیلمهای توقیفی یا به سفارش دولت و یا بابودجه دولت ساخته شده است. اینکه مدیری بودجه تولید فیلمی را بدهد و بعد آن را توقیف کند از این وضعیت کمیک تر نمی توان در دنیای مدیریت مشاهده کرد.
وی همچنین گفت : دوران مدیریت گلخانه ای در حوزه فرهنگ وهنر به بن بست رسیده و باید جراحی بزرگی دراین حوزه صورت گیرد.

کلیشه‌های دیکتاتورهای غرب‌زده را بشکنید

وحید جلیلی سابقه‌ی درازی در فعالیت‌های فرهنگی- اجتماعی دارد. وی که پیش از این، سردبیر مجله­ ی «سوره» بود، اکنون سردبیری نشریه «راه» را بر عهده دارد. نگاه عمیق و انقلابی او، همیشه نظراتش را پرخواننده و مرجع کرده است. جلیلی در مصاحبه­ ای که با وی در ساختمان «دفتر مطالعات جبهه­ ی فرهنگی انقلاب اسلامی» درباره‌ی کرسی‌ های آزادفکری داشتیم، ابعاد مهم و قابل توجهی از این موضوع را طرح کرد. از اهمیت و چگونگی انتخاب موضوع گرفته تا لزوم مدعی آزاداندیشی بودن در مقابل دیکتاتوری شبه علمی حاکم در دانشگاه­ ها.

سوال. تعریف و ویژگی های کرسی­ های آزادفکری در دانشگاه­ها از نظر شما چیست؟

نکته مهم در این مبحث این است که قرار نیست از صفر شروع کنیم. ما مثلا می­گوییم که یک ایده­ ی تازه به نظر ما رسیده؛ حال باید تلاش کرد و از نهادهایی کمک خواست.به نظرم طرح این مبحث نوعی آسیب شناسی است. یعنی اینکه شما در جامعه نهادهایی داشتید، ساختارهایی داشتید که در آن­ها باید مباحث چالشی مطرح می‌شده و مکانیزم درست خودش را پیدا می‌کرده و به نتایج قابل استفاده برای جامعه می‌رسیده. اما الان وقتی به فضای این نهادها نگاه می‌کنید، می‌بینید که چنین اتفاقی نیفتاده است. به طور مشخص در فضای دانشگاه­ها- که اصلا اساس دانشگاه بر بحث و گفتگو و چالش نظری و طرح مباحث مختلف بنیان شده- این نکته‌ی اول.پس الان باید ببینیم مجموع نهادهایی که در کشور شکل گرفته‌اند و باید به چنین الگویی می‌رسیدند چه وضعیتی دارند؟ مثلا در عرصه‌ی علوم انسانی، ما یک سابقه‌ی حداقل ۴۰ – ۵۰ ساله در کشور داریم و رشته­های اصلی علوم انسانی در ایران وجود دارد. از قبل از انقلاب تا الان باید دید چقدر در این حوزه آزاد اندیشی و آزاد فکری وجود داشته و مناظرات عمومی رونق داشته است. وقتی دقیق نگاه می‌کنیم می‌بینیم که حتی قبل از انقلاب اسلامی هم فضا، فضایی به این شکل نبوده. می‌شود این را ارجاع داد به اینکه مثلا حکومت سلطنتی این اجازه را نمی‌داده، و یا می‌توان دقیق‌تر نگاه کرد و گفت که فضای غرب زده‌ای که در اجتماع حاکم بوده ]این اجازه را نمی‌داد[، جدای از حاکمیت حکومت مستبد سلطنتی؛ یعنی اگر حکومت هم اجازه می‌داد این فضا اجازه نمی‌داد. بعد از انقلاب این اتفاق افتاد. این نکته خیلی مهم است که الان شما یک تصویر واقعی از شرایط بدست آورید. حتما هم لازم نیست روی مسائل حاد و مناقشه برانگیز دست بگذارید. مثلا در علم اقتصاد، ببینید که چقدر مناظره‌ی علمی در ایران در نهادهای آموزشی و پژوهشی وجود دارد؟ وقتی دقیق نگاه می‌کنید می‌بینید که در علوم انسانی این داستان باندی است! یعنی یکسری باندهای معرفتی وجود دارند (که معرفت اگر باندی شود دیگر بی‌معرفتی است!) این باندهای شبه علمی در نهادهای آموزشی پژوهشی ما شکل گرفته اند، که جلوی رونق بازار را گرفته‌اند. جلوی به میدان آمدن دیدگاه‌های مختلف علمی را گرفته اند. در خود علم اقتصاد شما نگاه کنید، هر چیزی که وارد ایران شده، حتی تمام اقتصاد، غربی نیست. یعنی با یک نگاه کانالیزه ترجمه شده است. مثلا شما می‌بینید روی مکتب نو کلاسیک در ایران خیلی کار شده ولی روی مکتب تاریخی کاری نشده، یا روی مکتب نهادی همین‌طور. شما در غرب که نگاه می‌کنید یک مکتب جدی است ولی در ایران حتی فردی که فوق لیسانس می‌گیرد، اسم یکی از متفکرین این مکتب را هم نمی‌گذارند به گوشش برسد! فردی دکترای اقتصاد در ایران می‌گیرد ولی حتی نمی‌گذارند یکی از آموزه‌های این مکتب و بسیاری از سر فصل‌های مهم اقتصاد در دنیا به گوشش برسد.این بحث را از این جهت بیان می­کنم که بحث آزادفکری و آزاد اندیشی که بچه های حزب‌اللهی می‌خواهند پرچمش را بلند کنند، یک وقت تلقی نشود که می‌خواهیم از موضع انفعال وارد شویم، یعنی مثلا بخواهیم این تهمت را از روی خودمان برداریم که شما آزاد فکر نیستید. مثلا بخواهیم فضاهایی ایجاد کنیم که نمایش آزاد فکر بودن را بدهد. اتفاقا ما می‌خواهیم بگوییم که کاملا برعکس است. یعنی دیکتاتوری شبه علمی که در ایران متأسفانه شکل گرفته، بخصوص در سال­های بعد از انقلاب، یک دیکتاتوری خیلی عجیبی است و کاملا هم نهادینه شده‌است . من که با رشته‌های مختلف علوم انسانی ارتباط دارم این را کاملا می‌بینم. مثلا آقای دکتر کچوئیان می‌آید در دانشگاه تهران می‌گوید: «رساله‌های دکترا حتما باید معطوف به مسائل ایران باشند». شما ببینید چه موجی در همان دانشکده علیه ایشان ایجاد می‌شود که چرا ما باید به مسائل ایران بپردازیم؟ حتی دانشجویان و میلیشیای خودش را این جریان تحریک می­کند که بیاید تحصن و اعتراض کند که نگذارد حتی به مسائل بومی فکر شود! هر کسی که بخواهد حتی یک گام علیه این جریان شبه علمی دیکتاتوری بردارد، حتی اگر خودش مثلا فارغ التحصیل انگلستان باشد، شدیدا مورد هجمه قرار می­گیرد.پس آن پارادایم غرب‌زده که در ایران مطرح می‌شود در ذات خودش بشدت مستبد و دیکتاتور مآبانه عمل می­کند. در حالی که ما در سنت علمی خودمان و در سنت نظری و فکری خودمان کاملا آزاد اندیشی را تجربه کرده‌ایم و مشاهده کرده‌ایم تا به امروز، یعنی اتفاقا اگر کسی مثل رهبری یا حتی امام یا شهید بهشتی یا شهید مطهری را می‌بینید که بشدت از بحث آزاد استقبال می‌کنند، به این دلیل است که این افراد از یک سنت علمی آمده‌اند که در این سنت کاملا این مباحث تجربه‌های خوبی داشته، یعنی از همان روز اولی که یک طلبه شروع به علم آموزی می‌کند، به او آموزش داده می‌شود که هیچ چیزی را مطلق نپندارید. با هم بحث کنید، مشکلات بحث و استاد را پیدا کنید. استادی بیشتر مطرح می‌شود که بیشتر اجازه‌ی اشکال و سؤال بدهد. اگر شما بیایید خاطرات بچه‌های حزب اللهی را در دانشکده‌های علوم انسانی جمع آوری کنید، دیکتاتوری را در این کلاس­ها می­بینید. بسیار صریح!مثلا اگر شما بخواهید با مباحث غربی که استاد مطرح می‌کند کوچکترین مخالفتی بکنید، باید مطمئن باشید که نمره‌ی شما از ۱۴ بیشتر نمی‌شود! حالا نمی‌خواهم بگویم ۱۰۰% اینگونه بوده ولی مثال­های بسیاری در این زمینه داریم! یا اصلا اجازه نمی‌دهند، یا مسخره می‌کنند. اینگونه است که در فضای علوم انسانی ما یک کاریکاتور دانشگاه شکل گرفته، یک کاریکاتور علم را غرب‌زده‌ها در کشور حاکم کرده‌اند. حالا به رشته‌های دیگر کاری ندارم ولی در علوم انسانی اینگونه است. اگر رهبری بحث آزاد فکری را مطرح می‌کند به این دلیل است که می‌خواهد از سنت علمی صدها ساله‌ی ما دفاع کند در برابر این بدعت­گذاری شبه علمی غرب‌زده‌ها.خب، اگر اینگونه به قضیه نگاه کنیم، پدیده، ماهیتی تاریخی می‌گیرد. یعنی ما باید بدانیم در چه مقطعی این حرف را بیان می‌کنیم. مثلا ما ۲۰۰ سال پیش زندگی نمی‌کنیم. ما می‌خواهیم این مباحث را امروز و در فضای امروز مطرح کنیم. شاخصه‌های این فضا الان چیست؟ و چه چیزهایی در آن شکل گرفته؟ ما باید متناسب با شرایط این فضا کار کنیم. این دیکتاتوری شبه علمی در طول سالیان دراز توانسته مشهوراتی را جا بیندازد. توانسته پارادایم‌هایی را مستقر کند. اگر ما بخواهیم در همان پارادایم­ها با آنها بحث کنیم این اصلا نقض غرض می‌شود. من معتقدم الان در این مقطع مهمترین مسئله ای که باید روی آن تمرکز کرد خود موضوع است که ما باید راجع به چه مسائلی صحبت کنیم؟ چه چیزی باید مسئله‌ی ما بشود و مورد توجه ما قرار گیرد، و مورد توجه افراد نخبه و فضاهای نخبگی ما قرار گیرد؟ این مهم است. و گرنه درست است که ما نمی­ترسیم و اگر آن­ها هم طرح مسئله و شبهه کنند پاسخ می­دهیم، ولی چه بسا آن­ها از این طرح استقبال کنند که بعد از سی سال از انقلاب آن­ها پیوسته شبهه مطرح کنند و شما جواب دهید، که هیچ­گاه فرصت طرح مسئله کردن برای ما بوجود نیاید. به نظرم این یکی از تهدیدهای این فضاست. شما می‌خواهید در سطح دانشجویی یکسری جلسات برگزار کنید. فرض کنید غالب مسائلی که در این جلسات مطرح می‌شود، شبهات آنان باشد. چون شبهات تمام شدنی نیست. می‌توانند از انکار خدا شروع کنند تا برسد به اقتصاد اسلامی و عدالت و ولایت فقیه. حتی اگر شما طرف مقابل را شکست هم بدهید دوباره فردا موضوع جدید طرح می‌کنند. و این داستان ادامه پیدا می‌کند.دوم اینکه کرسی­های آزاد فکری باید کمک کند به آزاد فکری. باید فکر بیاید در جلسات و با فکر مواجه شویم. یعنی اول افراد باید اثبات کنند که مطلب‌شان فکری است. اصولی دارد، مبانی خودشان را ارائه کنند؛ یعنی اثبات شود که طرف یک فکری دارد. و گرنه کسی که حاضر نیست هیچ تصویری از خودش ارائه دهد و صرفا ماهیت آنارشیستی دارد، هدفش فقط اغتشاش و شلوغی است. هر کسی اول باید بیاید و فکرش را مطرح کند. ولی وقتی شما جریانات را نگاه می‌کنید می‌بینید که اصلا فکر ندارند. چرا؟مثلا امروز می­گویند خط امام، فردا دقیقا حرفی با ۱۸۰ درجه اختلاف می­گویند. امروز می­گویند عقلانیت، فردا می­گویند داماد لرستان!این نشان می­دهد که این جریان اصلا مکتب فکری نیست. شما اگر فکر دارید باید اصول و مبانی خود را ارائه کنید؛ و بعد روی مصادیق صحبت کنید. ابتدا هر کس باید چهارچوبش را ارائه کند. مثلا از همان ابتدا بگوید بنده مارکسیست هستم، یا بنده لیبرال هستم به قرائت فلان مکتب آمریکایی. ما هم می­گوییم خب اشکالی ندارد. اگر این را کسی بگوید آنگاه مجبور است به مکتب خودش وفادار بماند. مثلا قرآن در جایی می­گوید: «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» و از طرفی می­گوید: «قاتلوا ائمة الکفر انهم لا اَیمان لهم». نمی­گوید: «لا ایمان لهم»، می­گوید: «لا اَیمان لهم». یعنی کسانی که به هیچ پیمان و اصلی، حتی اصولی که خودشان قبول کرده اند، وفادار نیستند، باید با آن­ها جنگید. مصداق «لا اَیمان لهم» آمریکاست؛ به هیچ قرارداد و مبنایی که حتی خودش هم بیان کرده باشد پایبند نیست. خودش می‌گوید آزادی و حقوق بشر، و بعد رسما ابوغریب و گوانتانامو درست می‌کند. خودش بمب اتم استفاده می‌کند و از ریگی حمایت می‌کند. اینگونه افراد که «لا اَیمان لهم» هستند نباید بیایند و در چتر امنیتی جامعه دینی قرار گیرند. این امنیت حاصل یکسری فداکاری‌ها و ایثارگری‌هاست، به هر کسی تعلق نمی‌گیرد. مثلا به یک مارکسیست تعلق می‌گیرد و یا حتی به یک ملحد هم تعلق می‌گیرد. ملحدی که البته فقط ضعف و مشکل نظری دارد. می‌تواند حتی بیاید مباحثش را مطرح کند. پس دقت کنید کسی که می‌خواهد کرسی آزاد فکری ایجاد کند، و بخواهد سختی‌ها و فشارهایی را تحمل کند، باید کسانی را دعوت کند که دنبال آزاد فکری باشند، نه کسانی که با نیات سیاسی و آنارشیستی صرفا برای اغتشاش آمده باشند. مثلا قرآن می‌فرماید: «لم ینته المنافقون والذین فی قلوبهم مرض والمرجفون فی المدینه لنغرینک بهم ثم لا یجاورونک فیها الا قلیلا» می‌گوید ما اجازه‌ی هرج و مرج و اغتشاش و آنارشیسم نمی‌دهیم. چون قرار است این آزاد فکری و این فضای امنیت به حرکت عظیم و کلان و گسترده‌ی جامعه کمک کند، و اگر بخواهد به ضد خودش تبدیل شود جلوی آن را می‌گیریم. باید دقت کنیم که فضا را حفظ کنیم و به کسانی که اثبات کرده‌اند که عملا به هیچ فکر و مبنایی و هیچ اصلی که خودشان اعلام کرده‌اند پایبند نیستند- به هیچ قانون و قاعده و روشی، و هیچ بعید نیست که فردا خلاف حرفشان را عمل کنند- این­ها را داخل بازی آوردن و حساب کردن، تدفین آزادی بیان و فکر است.این­ها را می‌توان فاز بندی کرد. گفتم این بحث آسیب شناختی است. یعنی شما مثلا به فضای دانشگاه نگاه می­کنید، می‌بینید که طرف، شبهه افکنی و سم پاشی خود را انجام می‌دهد؛ بدون اینکه هیچ پادزهری به مخاطب برسد. شما می‌گویید خب، در این مقطع ما این موضوع را قرار می‌دهیم؛ مثلا در مقابل پخش شبنامه ما که نمی‌توانیم جلوگیری کنیم، لذا یک فضایی درست می‌کنیم که لا اقل برخی از جواب­ها را مخاطب بشنود، چون او دوست دارد حرف بزند و دیگران خفه شوند و حرف نزنند و پاسخ ندهند.مثلا حملاتی که به آقای مصباح می‌کردند برای چه بود؟ نشان‌دهنده‌ی آزاد فکری بود؟ آقای مصباح یک فیلسوف­اند که حرف خودشان را مطرح می‌کنند. آن­ها می‌گفتند نه، فقط ما باید حرف بزنیم؛ هیچ کس هم نباید ما را نقد کند. تا جایی پیش رفتند که عکس آقای مصباح را بصورت تمساح کشیدند. در این حد حاضرند غیراخلاقی و غیرمنطقی عمل کنند تا دیکتاتوری خودشان را اجرا کنند. به قول خودشان هر کسی غیر از ما فکر کند جوات موات است! شما به این فضا نگاه کنید، کاملا در جهت دیکتاتوری و بستن است. قرآن در این باره می­گوید: «فاستخف قومه فاطاعوه»: « این­ها قوم خودشان را استخفاف می‌کردند، تحقیر می‌کردند، و وقتی اعتماد به نفس خودشان را از دست می‌دادند، دنباله روی این­ها می‌شدند». آن­ها هم دقیقا همین شیوه را پیش گرفتند. یعنی از تند ترین حرف­ها مثل دروغ و شایعه و تهمت ابا ندارند. فقط برای اینکه دیگران را تحقیر کنند، که یک گروه باشد که در مملکت حرف بزند.من می­خواهم بگویم که اینگونه نیست که فقط با برگزاری این جلسات، این اقلیت دیکتاتور به حاشیه بروند، بلکه شرط و شروطی دارد. همچنین اگر در دانشگاه می‌خواهید مباحثاتی برگزار کنید، همیشه نباید معیار حق و باطل و یا موضوعات مناظرات وابسته به مخالفان باشد. بلکه باید ابتکار عمل را خودمان در دست بگیریم. حتی برخی از موضوعات هستند که ممکن است در نگاه اول خیلی اولویت ­دار به نظر نیایند. ولی می‌توان بر اساس آن­ها فضا را شفاف کرد و به بچه ها نشان داد که اینگونه نیست که هر کسی بلندتر داد زد و تندتر فحش داد و فضای نخبگی فاسد جامعه از او حمایت کرد، پس او حرف حق را می­زند.ما ۷- ۸ ماه پیش ویژه‌نامه‌ای چاپ کردیم راجع به مسکن، مسئلهی مسکن یک مسئلهی عینی و واقعی امروز ایران است. خیلی از زندگیها با آن بالا و پایین می­رود. ده‌ها میلیون نفر با این موضوع درگیرند. بچه ها رفتند یک کار مفصلی کردند و از تمام کسانی که در این حوزه صاحب نظرند مصاحبه گرفتند. خوب خیلی نتایج علمی و خوبی بدست آمد. به نظر من شما ۱۰- ۱۵ تا از این موضوعات هم داشته باشید و آن­ها را هم ارائه کنید. اجازه ندهید مثلا در ۱۵ جلسه ای که برگزار می­شود، موضوع فقط ولایت فقیه باشد. می‌خواهم بگویم که شما باید بحث­های تهاجمی داشته باشید. مثلا آزادی بیان در آمریکا، یا مثلا جامعه شناسی و جامعه نشناسی! خود همین تیتر کافیست. شما می­توانید ادبیات خودتان را دامن بزنید و آن­ها بیایند دفاع کنند. مثلا وقتی آنها آنقدر به ما برچسب خشونت طلبی می­زنند،بگوییم این افرادی که آمدند در خیابان و سطل آشغال آتش زدند لمپن هستند و آن­ها بیایند دفاع کنند!این عناوین مهم است و نباید همیشه انفعالی باشد، مثلا جامعه شناسی و نخبه کشی. نخبه شناسی و جامعه کشی! یعنی اینکه نخبگان می­خواهند جلوی جامعه را بگیرند.حتی بحث­های بین المللی، مثلا در مورد خود آمریکا خیلی می‌توان بحث کرد. شما در تاریخ سیاست خارجی آمریکا از انفجارهای هیروشیما بیایید تا کودتای شیلی تا گوانتانامو و تا حمایت از ریگی، چون پشتوانهی اصلی این­ها غرب است؛ اگر شما پشتوانهی آن­هارا بزنید دیگر حرفی برای گفتن ندارند. مجبورند مثل همین قضایا آرمان‌های جمهوری اسلامی را بپذیرند و بگویند ما هم در این فضا هستیم اما انتقاد داریم. الان این­ها مهمترین وظیفه و مسؤولیت‌شان از سوی غرب این است که باید کیلومتر جامعه ایران را صفر کنند.همانطور که گفتم شما باید فضا را در دست بگیرید. مثلا از آقای مهدی نصیری در دانشگاه دعوت کنید؛ کسی که از یک کارگزار در دورهی آقای هاشمی انتقاد کرد و گفت که وی دزدی کرده، آن فرد هم از این آقا شکایت کرد. چندین جلسه هم دادگاه وی طول کشید. در آخر، دادگاه مهدی نصیری را تبرئه کرد ولی آن فرد یک پست بالاتر گرفت! یا زندانی کشیدن‌های آقای جهانشاهی همینطور. ببینید، هزینههایی که بچههای حزب‌اللهی برای آزادی بیان و اصلاحات داده اند متأسفانه اصلا مورد توجه قرار نمی­گیرد. جنایت‌ها و سرکوب‌ها و دیکتاتوری‌هایی که این­ها در دوره‌ی دوم خرداد کرده‌اند را اصلا توجه نمی‌کنیم. در دوران آقای خاتمی، نماینده شهر سمیرم یک آدم راست و نمایندهی شهرضا یک آدم چپی بود. نماینده شهرضا گفت الان که قدرت دست ماست ما هم باید از امتیازات آن استفاده کنیم. رفتند در تقسیمات کشوری بخشی از سمیرم را جدا کردند و به شهرضا ملحق کردند. آقای خاتمی هم در هیئت دولت تصویب کرد. مصوبهی هیئت دولت که اعلام شد، مردم سمیرم اعتراض کردند. نیروهای امنیتی هم حمله کردند و هشت نفر را کشتند! تیراندازی کردند. جالب اینکه بعدا آقای موسوی لاری هم مصاحبه کردند و گفتند ما خوب کاری هم کردیم. در دهانتان هم می­زنیم! در سبزوار هم مردم سال ۸۰ - ۸۲ تظاهرات کردند که سبزوار مرکز استان شود. ۱۵۰ نفر دستگیر شدند، ۱۲ نفر گلوله خوردند و یک نفر هم کشته شد. مصاحبهی آقای خاتمی هنوز در سایت خودش هم هست که گفته ما با یک مشت اغتشاشگر برخورد کردیم تا بفهمند جمهوری اسلامی هم قانون دارد! در دورهی آقای هاشمی در قزوین مردم نه می‌گفتند «مرگ بر اصل ولایت فقیه»، نه می‌گفتند «نه غزه نه لبنان»؛ می‌گفتند قزوین باید استان شود. با هلیکوپتر ۸ نفر را کشتند! آب هم از آب تکان نخورد و هیچ روشنفکری هم اعتراض نکرد. این است که می‌گویم موضوع مهم است و شما باید ابتکار طرح موضوع داشته باشید. مثلا در دوره‌ی وزارت آقای موسوی لاری، ۳۰- ۴۰ نفر در اعتراضات اجتماعی کشته شدند. در فیروز آباد ۴ نفر را کشتند. در ایذه یک بچه ۶ ساله را کشتند! ۴ نفر به ضرب گلوله کشته شدند، یکی هم این بچه بود. نه اسمی از این­ها شنیده شد و نه مجسمهای از آن­ها در آمریکا ساختند و نه پوستری از آن­ها چاپ شد. در دورهای که بیعدالتی حاکم بوده و افراد نوکیسه منافعشان افزون بوده، این همه ایرانی از فقر و بیچارگی در سراسر کشور کشته شدند، مثل هاجر. هیچ کسی هم نبوده درد مادر او را بیان کند. مگر هاجر با ندا چه تفاوتی دارد؟! حالا که دولت به روستاها بیشتر پرداخته بالاشهرنشینان تهران لج کرده اند و حرص می‌خورند و می‌ریزند در خیابان­ها! انگار هنوز باید ایرانیها بخاطر فقر و محرومیت بمیرند. باید دید تصویری که الان از ایران در دانشگاه‌های ما وجود دارد چیست؟ برخی در روستاها آب آشامیدنی ندارند بخورند. بعد این­ها می‌گویند او شهروند درجه ۶ است به ما مربوط نیست!شما باید تهاجمی کار کنید، نه تدافعی. هدف آن­ها هم همین است که شما مثل دوره دوم خرداد عمل کنید و فکر کنید که تقلب شده و شما اقلیت هستید و بیایید در مورد ۲۴ میلیون مناظره کنید. به قول خودشان باید مخالف را به رسمیت شناخت و برای مخالفین حکومت حقی قائل شد. بله، اما آن اقلیتی محترم است که اکثریت را به رسمیت بشناسد و به رأی آن­ها احترام بگذارد.پس طرح موضوع خیلی مهم است که با چه عنوانی و روی چه مسائلی تمرکز کنید، مثلا آزادی رسانهای یا عدالت رسانه‌ای. می­شود در مورد آزادی رسانهای بحث کرد ولی اگر به عدالت رسانهای توجه نداشته باشیم، به هیچ جایی نمی‌رسیم. یعنی آزادی در خدمت ظلم قرار می­گیرد. آزادی درخدمت ظلم یا در خدمت عدالت؟ آیا آزادی می‌تواند به ظلم خدمت کند؟ بله، آزادی که قبلش عدالت نباشد این­گونه می‌شود. در طرح عناوین به نظرم باید خیلی ابتکار به خرج دهید و مبانی خودتان را بازیابی کنید. ضمن اینکه موضع استقلالتان را هم باید حفظ کنید. مثلا گاهی شما حکومت و دولت را هم نقد کنید.

سوال. به نظر شما الان که در ابتدای راه هستیم چه اهداف کوتاه مدتی می­توان در نظر گرفت؟

می­توان ایجاد فضای عقلانی و شکستن فضای غیرمنطقی را هدف گذاری کرد. اما گاهی اوقات می­شود که فضا، فضای فکری، اما مطالبات، مطالبات غربی است . نه فقط مطالعات، مطالبه­ها هم غربی می­شود. مثلا می­گویند درست است در ایران کسانی که به احمدی نژاد رأی داده اند اکثریت هستند؛ ولی در جهان اقلیت هستند و ما در جهان اکثریت هستیم. الان هم که جهان شده دهکده پس این­ها اقلیت هستند؛ اگرچه ۶۴% مردم ایران هم هستند. بحث دیگر، مطالبات حداکثری از دولت است؛ آن­ها می­گفتند کروبی کف خواسته های ماست. تازه می­گفتند این آدم تندرو کف است! یعنی برداشتن حجاب و برقراری رابطه با آمریکا و ... کف خواسته­های ماست. از طرفی هم باید به آقای احمدی نژاد فشار آورد که چرا هنوز میلیون­ها ایرانی امکانات اولیه ندارند ولی تهران اینقدر برخوردار است؟ برخورداری تهران باید کم شود. شما با یک جریان طغیانگر، زیاده خواه و افعی شده ای روبرو هستید که مهمترین ویژگی آن، وقاحت است. شما به مصاحبه ی اخیر موسوی مراجعه کنید. وقاحت را ببینید؛ مثل خود آمریکا.بنابراین هم در طرح مسئله و هم در کسانی که دعوت می­کنید، کلیشه ها را بشکنید. این کلیشه ها را خودشان ایجاد کردند که مثلا سطح مناظرات حداکثر باید بین کواکبیان و شریعتمداری باشد. این دقیقا پارادایمی است که آن­ها می­خواهند، چون می­خواهند به جامعه القا کنند که همین دو جریان وجود دارد و جریان سوم و چهارمی وجود ندارد. هیچ کس دیگری در ایران حرفی ندارد.هزاران شورای روستایی در ایران وجود دارد؛ اگر با آن­ها مصاحبه کنید می­بینید خیلی هم قوی حرف می­زنند. آن­ها را مثلا دعوت کنید برای میزگردهای دانشگاه. از چهره های جدید استفاده کنید. مثلا آقای فلانی از فلان روستای اصفهان با کامبیز کامبیزیان از شورایاری کامرانیه تهران! به هر کس بگویید مطالباتش را بگوید. یکی مثلا می‌گوید ما باشگاه بیلیارد در محله خود دوتا بیشتر نداریم و دیگری می‌گوید اگر آب آشامیدنی سالم به ما بدهید خیلی خوب است! تضادها را نشان دهید. فکر را آزاد کنید از این کلیشهها. به نظر من جریان آزاد فکری وقتی شکل می­گیرد که این کلیشه‌ها و قفس‌هایی که آن باند و جریان شبه علمی ایجاد کرده، از بین بروند. این خط شکنیها باید بشود تا به جایی برسیم. نباید در همان زمین بازی کرد. یعنی اگر کسی ۶ ماه در جلسات شما شرکت کرد، باید بفهمد که نوع نگاهش عوض شده. یعنی مثلا مطالبه شما این نباشد که چهرهی بسیج و حزب اللهی‌ها بازسازی شود یا فقط فضای منطقی حاکم شود. این باید مطالبه­ی حداقلی باشد. اگر شما دید آسیب شناسی نسبت به فضای حاکم بر دانشگاه داشته باشید، آن­وقت حمله می­کنید، از چپ و راست درگیر می­شوید. در بحث رسانه، در بحث سیاست خارجی، بحث فرهنگی، در همه‌ی زمینه‌هایشان می­توانید تهاجم کنید. در حوزههایی که مزیت نسبی دارید آن را به رخ بکشید؛ مثلا این که چقدر در مورد روابط ایران و آمریکای لاتین دروغ گفتند. اصلا جدای از مسائل سیاسی، این روابط از نظر اقتصادی تا به حال بسیار برای ما سود داشته است. شما آقای سبحانی، سفیر ایران در ونزوئلا در دوره ی آقای خاتمی که الان در وزارت امور خارجه مدیر کل هستند را دعوت کنید که دو ساعت در مورد روابط ایران و آمریکای لاتین صحبت کنند.]آن­ها هم[ هر که را که دارند بیاورند، حتی فحاشترین افراد را. هدفتان این باشد که تابوهایی که آن­ها در فضای نخبگی ایران ایجاد کرده اند را نابود کنید. مثلا آن­ها در این فضا گفته اند که شعار «نه شرقی، نه غربی» به ضرر است، یا نزدیک شدن به آمریکای لاتین به ضرر ماست. هر چیزی که آن­ها به عنوان مشهورات به جامعه تزریق کرده اند، اگر ۵-۶ مورد از این مشهورات بشکند، فکر آزاد می­شود. نسل دانشجو از سیطره­ی تبلیغات این­ها بیرون می­آید. اگر ۳- ۴ دروغ بزرگ آن­ها را رو کنید، دیگر حنایشان رنگی نخواهد داشت. فضا را باز کنید و بگویید که آقا هر حرفی که دارید مطرح کنید.

سوال. پس به نظر شما آیا هدف اصلی کرسی های آزاد فکری، باید آزاد شدن فکر باشد؟

بله، چون الان فضایی ایجاد شده است که اصلا طرف فکر نکند. این کرسیها به صورتی هم آتش تهیه است برای نظریه پردازی. یعنی شما اگر آدم اهل فکری داشته باشید، آدم نظریه پردازی دارید. اگر ۱۰۰ نفر اهل فکر داشته باشید، یکی دو نفر نظریه پرداز از آن­ها بیرون می‌آید. عرض من این است که ما الان فضای فکر کردن نداریم؛ جلوی فکر کردن را با علم کردن یک­سری تابوها می‌گیرند. مثلا در همین جریانات اخیر فضایی ایجاد کردند که نتیجه از ما و تحلیل از شما. مثلا در همان بحث تقلب قبلا گفتم، بحثی که آقای موسوی مطرح می­کند این است که تقلب شده، و در کنارش تخلف هم شده. خب اینجا معلوم است طرف اصلا فکر نمی‌کند، یعنی الان هم شب است هم روز! از طرفی می‌گوید تقلب شده؛ یعنی اکثریت مردم به من رای داده اند و آراء من را به نفع آقای احمدی نژاد خوانده‌اند، از طرفی هم می­گوید انتخابات باید تکرار شود چون تخلف شده! یعنی ایشان رأی گرفته‌اند اما با سیب زمینی و سهام عدالت. یعنی دروغ‌های آقای احمدی نژاد و سیب زمینی‌ها و تهمت‌ها تأثیر گذاشته روی مردم. از آن طرف هم می‌گوید من با فاصله بسیار زیاد از آقای احمدی نژاد برنده شدم! هم­زمان هر دوتا ادعا را می­کند! اصلا این گزاره ای که بیان می‌کند ابطال پذیر نیست؛ چون هم گفته روز است و هم گفته شب! اگر بگوییم روز نیست می­گوید خب شب است. اگر اثبات کنیم شب نیست می‌گوید خب روز است و حرف من درست است. اصلا ابطال پذیر نیست. چون جمع نقیضین است. اینجا دیگر منطقی وجود ندارد.

سوال. جلوگیری از ایجاد فکر، یعنی چه؟

فکر، یعنی این­که شما یکسری معلومات را با معلومات دیگر مخلوط کنی و جلو بروی تا مجهولات پیدا شوند. در اینجا، هم باید مخلوط کردن این معلومات درست و منطقی باشد، هم ماده‌ی فکرت سالم باشد. الان یکسری مواد ناسالم آوردهاند. من می‌گویم این­ها را باید حذف کرد. در حوزه ی سیاسی یک جور، در حوزه ی فکری به گونه­ی دیگر. این­ها را باید زد.مثلا می­گویند خب این معلوم است که رابطه­ی ما با آمریکای لاتین یک­طرفه است و ما مشغول باج دادن هستیم! خب تو از کجا می­دانی؟ این را چه کسی گفته؟ یعنی شما فقط نباید تضارب افکار داشته باشید بلکه باید افکار ناسالم را هم نگذارید وارد این مخلوط فکری شود. باید این ماده‌های ناسالم هم زده شوند.مثلا الان مهم­ترین مادهای که آن­ها روی آن مانور می‌دهند، آزادی است؛ که چرا مثلا ما مثل غرب نمی‌شویم؟ خب شما اول اثبات کن که در غرب آزادی است؟ چقدر آزادی در غرب جدی است؟همهی این­ها در کنار هم است. رهبری هم جنبش نرم افزاری و کرسیهای آزاد فکری و کرسیهای نظریهپردازی را در کنار هم می­بیند. این­ها قطعات یک پازل هستند.به عنوان حرف آخر، یکی دیگر از تابوها این است که این فکر در فضای نخبگانی ماست که متفکران ما همین‌ها هستند! ما هنوز مشکلمان این است که در انفعال هستیم. باید تهاجمی کار کنیم. این­ها تا الان هر کاری که می‌توانستند کرده اند. دیگر چه می‌خواهند بکنند؟ مثلا موسوی بگوید من این کار را می‌توانستم بکنم که نکردم. هر چه در توان داشتند در خدمت دشمن انجام دادهاند. مثلا یکی از روش‌هایی که آن­ها در دورهی دوم خرداد داشتند این بود که مسئله را آن­ها طرح می­کردند و می‌گفتند شما فحش بدهید. هرچه بیشتر فحش داده می­شد مسئله معروف­تر و فراگیرتر می‌شد. انتخاب تیتر از این جهت مهم است، شما ۷- ۸ کلید واژه به این شکل داشته باشید، حالا آن­ها می‌آیند فحش می­دهند. خودشان را بکشند هم نمی‌توانند جواب دهند. مثلا همین داماد لرستان را چگونه می‌خواهید جواب دهید؟!

صحبتهای وحید جلیلی در جمع دانشجویان استقبال کننده از طلبه سیرجانی:

«نکته ای که به نظر مهم می‌رسد در این جمع بحث کرد نسبت نخبگان و عدالت است. چه در قرآن و چه در معارف حدیثی وقتی نگاه می‌کنیم تاکید جدی وجود دارد که بین عدالت خواهی و جریان نخبگی باید رابطه مستقیم وجود داشته باشد. امیرالمومنین علیه السلام می‌فرماید که : «لولا حضور الحاضر وقیام الحجه بوجود الناصر وما اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظه الظالم ولا سغب مظلوم» خداوند پیمان گرفته است ازعلما یا همان فرهیختگان،‌ دانشمندان، ‌آگاهان و ‌روشنفکران که بر پرخوری ظالم و گرسنگی مظلوم ساکت ننشینند و آرام و قرار نداشته باشند و سکوت نکنند. یا در خود قرآن سوره حدید/آیه ۲۵«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس القسط»


پیش زمینه قیام عمومی برای قسط ارسال رسل و انزال کتب، ‌تبیین بیان و یک حرکت فرهنگی و حرکت فکری دقیق و درست است. در خطبه منا وقتی نگاه می‌کنید سید الشهدا وقتی که شروع می‌کند با آیات قرآن آغاز می‌نمایند فصل امر به معروف و نهی از منکر را که «لولا ینهیهم الربانیون و الاحبار عن قولهم الاثم و اکلهم السحت» شاید اشاره ای هم که امیرالمومنین از «اخذ الله علی العلما…» یعنی خداوند پیمان گرفته است که علما و نخبگان که ساکت ننشیند، اشاره به این آیه داشته باشد.

خداوند می‌فرماید جوامع دینی قبل از شما بخاطر اینکه نخبگان‌شان در برابر «قول اثم و اکل سحت» سکوت کردند و وظیفه خود را انجام نداند به انحطاط کشیده شدند. و همین را سیدالشهدا مبنا قرار می‌دهند و خطاب به نخبگان آن روز عالم اسلام آن مطالب (خطبه منا) را بیان می‌کند که این منزلت اجتماعی که در جامعه دارید حق ندارید از آن استفاده فردی یا طبقاتی بکنید این جایگاه و نفوذ را که خداوند برای شما درجوامع قرار داده که از آن در جهت امر به معروف و نهی از منکر به معنای دقیق و درستش استفاده بکنید. نه اینکه بر عکس نه تنها در برابر قول اثم واکل سخت و در برابر عهد‌های نقض شده الهی سکوت کنید و امر به معروف و نهی از منکر نکنید. نه اینکه منزلت را به کار بگیرید برای اینکه اختلاف طبقاتی را در جامعه دامن بزنید. نه اینکه از منافع طبقاتی خاص دفاع بکنید و بر سر مصالح و منافع طبقات خاص جنجال راه بیندازید ولی در برابر تجاوزهای و تعدی‌ها که به حقوق عامه وحقوق عمومی می‌شود سکوت کنید و آن را توجیه کنید.

به نظرم این نکته‌ای کلیدی است که باید دوستان جنبش دانشجویی به آن توجه جدی بکنند و این اتصالی را که خداوند اراده کرده است بین فضای علم و فرهیختگی و جماعت خواص با فضای عدالت خواهی بوجود بیاید، آن را ایجاد کنند. چون اگر این اتصال بر قرار نشود آن موقع زمینه برای فساد بوجود خواهد آمد. « وَیَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ » چند بار در قرآن پیش زمینه این فساد ذکر شده؛ آن هم قطع اتصالاتی است که در جامعه دینی که به امر الهی و اراده باید برقرار باشد ولی این‌ها کم‌کم گسسته می‌شود. این‌ها که گسسته شد، زمینه برای گسترش فساد و تعمیق فساد فراهم می‌شود.

در صحبت‌های رهبری که نگاه کنید ربط وثیقی بین بحث جنبش نرم افزاری و جنبش عدالت خواهی وجود دارد. یکی از اشارات ایشان در دیداری بود که با اساتید دانشگاه تهران داشتند که علم یکی از مهمترین ماموریت‌هایش در جامعه دینی مبارزه با ظلم است. هم علما و هم فضای علمی و دانشجویی باید متوجه به این آرمان‌های اجتماعی ملکوتی باشند. اگر این اتفاق نیفتد به این معنا نیست که مطالبه عدالت به طور کامل متوقف می‌شود ولی شاید یکی از دلایلی که این قدر تاکید شده بر اتصال بین این دو حوزه، این باشد که اگر فضای عدالتخواهی و علمداری از عدالتخواهی و پشتیبانی از عدالتخواهی از فضاهای عالمانه خارج شود خودش در معرض فساد است. مبارزه با فسادی که خودش درست، دقیق، ظریف دنبال نشود خودش در معرض فساد قرار خواهد گرفت و یکی از مهم‌ترین ابزارهایی که مفسدین برای مختل کردن مبارزه با فساد دارند اتفاقا ورود، نفوذ و منحرف کردن جریان است برای اینکه اصل ماجرا را مخدوش کنند. اگر کسی با بصیرت و با نگاه جامع و کامل و با زمان شناسی دقیق، با آسیب شناسی دقیق وارد این مبارزه نشود کاملا در معرض این هست که حرکتش مصادره، مخدوش یا حتی استحاله شود.

امروز ۵ سال از روی کار آمدن دولتی که علیرغم میل بسیاری از کسانی که این تمنا را نمی‌پسندیدند، ملت با تمنای عدالت به او رای دادند می‌گذرد، اما به نظر می‌رسد که ما در این زمینه دچار مشکلات اساسی هستیم و هنوز نتوانسته‌ایم ظرفیت‌های نخبگانی جامعه دینی ایران را برای پشتیبانی امر خطیر یا بلند مدت عدالتخواهی‌ به میدان بیاوریم. این سوالی است که جنبش داشجویی باید از خودش بکند که ما تا چه حد در این زمینه همت کردیم و تا چه حد موفق بودیم؟

امسال سال همت مضاعف است. نکته‌ای که در این زمینه مغفول واقع شده در خود پیامی که آقا راجع به همت مضاعف دادند هست. به تعبیر ایشان«مهمترین مصداق همت مضاعف، همت مضاعف در مبارزه با مفاسد است»

عرضم خدمت دوستان این هست که امروز جریان عدالتخواهی در کشور یک جریان عمیقا مردمی و اجتماعی است پیش از این که سیاسی باشد، و نمایندگانی در سطوح دولت داشته باشد. یک حرکت عمیقا اجتماعی و مردمی است این حرکت این خیزش عمومی برای عدالت نیاز به تازه شدن، تجدید مطلع و نفس تازه کردن دارد. به خصوص بعد از ماجراهایی که در سال اخیر اتفاق افتاد بنظر می‌رسد وقتش رسیده که با یک آسیب‌شناسی درست، برنامه‌ریزی جدی به میدان آوردن ظرفیت های نخبگانی جامعه برای عدالت خواهی داشته باشیم. مثلا همین دوستانی که این نامه اخیر درباره طلبه سیرجانی را امضا کردند، تا پیش از این کمتر این اتفاقات می‌افتاد. آن قدر فضا آلوده بود ان قدر فضا را مخدوش کرده بودند که همه ترجیح می‌دادند فردی کار کنند و حتی الامکان به هم نزدیک نشوند. چگونه می‌شود آرمان عدالت را که یک آرمان اجتماعی است به شکل فردی پیش برد؟ حتی متفکرین اجتماعی ما ، کسانی که دم از عدالت خواهی می‌زدند، فضا آن قدرآلوده بود که حاضر نبودند دوتای شان پای یک امضا کنند.

یک پیشنهادی که به طور مشخص می‌توانم به دوستان عرض بکنم زنده کردن اصل ۸ قانون اساسی است. این را چند بار در مجلات توضیح دادیم ولی متاسفانه ندیدم امتدادی پیدا بکند . نظام جمهوری اسلامی بدون اصل ۸، یک نظام ناقص است ،اصلا شکل نگرفته است و بسیاری از معایب نظام ناشی از نواقص‌اش است یعنی تا چرخه نظام کامل نشود تا گردونه نظام کامل شکل نگیرد این معایب نه تنها کم نخواهد شد بلکه تشدید خواهد شد. امت داریم، امام داریم، دولت داریم. ضلع امت در قانون اساسی تعریف شده، وظایفش، اختیاراتش؛ ولی متاسفانه از تابستان ۱۳۵۸ تا بهار ۱۳۸۹ یعنی ۳۱ سال گذشته و این اصل مهم و اساسی در بایکت دولت و مجلس جمهوری اسلامی قرار گرفته است، یعنی ۱۰ دولت و ۸ مجلس آمده‌اند و بعد از سی و یک سال هیچ کدام حاضر نشده‌اند که اصل ۸ قانون اساسی را برایش طرحی یا لایحه‌ای تهیه کنند.

این اصل چه می‌گوید؟ این اصل نظارت در جمهوری اسلامی بر اساس دینی و قرآنی تبیین می‌کند. می‌گوید سه نوع نظارت داریم : مردم بر دولت،‌ دولت بر مردم و مردم بر مردم. تفصیل آن را قانون مشخص می‌کند. بعد حرکتی که تحت عنوان نهی از منکر یا امر به معروف شکل می‌گیرد در جامعه مشابه همین حرکت آقای جهانشاهی صد نفر می‌ریزند سرش که آقا یک جایش غلط بود، فلان جایش مشکل داشت، بهمان جایش باید این کار را می‌کردید. خب حق من چه بود در این مسیر؟ ‌حق دسترسی به اطلاعات، حق مطلع بودن از چیزهای که دارد در نظام می‌گذرد. تو فلان اداره تو اداره مسکن و شهرسازی یا شهرداری یا فلان نهاد یا ارگان… طبق کدام قانونی این‌ها محرمانه تلقی می‌شود؟ یعنی هزار تا کار غیر قانونی انجام می‌شود بدون اینکه کسی خِرشان را بگیرد و بعد اگر یک ناهی از منکری وارد میدان شود با اینکه قانون اساسی مشخص کرده هیچ پشتوانه حقوقی و قانونی پشت سرش نیست.

این باید تبیین شود. یکی از کارهایی که می‌شود کرد این است که یک موج راه بیفتد بخصوص در دانشگاه‌های ما نخبگان بیایند وسط و این اصل باید تبیین شود، چارچوب‌هایش مشخص شود و دولت و مجلس به شدت تحت فشار قرار بگیرند تا هر چه سریعتر تفصیل این اصل را به تصویب برسانند و چارچوب‌هایش را مشخص کنند.

معنا ندارد که در یک نظام اسلامی و در یک حکومت دینی ما برای امر به معروف و نهی از منکرصرفا متکی به حرکت‌های پارتیزانی بشویم. حرکت‌های پارتیزانی که زمان شاه هم می‌توانستیم انجام دهیم. حکومت دینی برای این شکل گرفته است که در او عدالت‌خواهی وآرمان‌خواهی، امر به معروف و نهی از منکر توسط مردم متکی به قدرت حکومت پیش رود.

اشتباه است که من و شما این همه ظرفیت‌هایی که در نظام اسلامی و قانون اساسی ایجاد شده را رها کنیم.‌ این‌ها ظرفیت‌هایی است که صدها هزار خون برایش رفته که نظام اسلامی تشکیل بشود. خب نظام اسلامی یعنی چه؟ نظام اسلامی یعنی این‌ها. نظام اسلامی که فقط ۲۲ بهمن و روز قدس نیست، نظام اسلامی یعنی اصل ولایت فقیه، نظام اسلامی یعنی اصل ۱۰ قانون اساسی که هر دولتی موظف است طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی که برای اتحاد کشورهای جهان اسلام در همه رشته‌ها، در همه حوزه‌ها برنامه و کارنامه پیگیرانه داشته باشد، ‌طبق قانون اساسی.

این ظرفیت‌ها کی می‌خواهد استحصال بشود؟ بعد ما دل‌مان را خوش کنیم که آقا یک جایی یک دادی و یک حرفی زدیم. نه آقا!‌ این‌ها باید نهادینه بشود. این ظرفیت‌ها باید در نظام احیا بشود. یا همان چهارده تا اصل اول که اصول عمومی اساسی نظام است. که در این مقطع مهم‌ترینش اصل ۸ است. به یک دلیل دیگر امروز شاید بیشتر از پارسال این قضیه اهمیت پیدا می‌کند. آن هم تلاش جدی است که در داخل و خارج از کشور برای نفی جمهوریت نظام به وجود آمده. همین حرکت‌هایی که تحت عنوان فتنه از آن یاد می‌شود، آماج اصلی‌اش برای از بین بردن جمهوریت نظام اسلامی و تبدیل کردن آن به یک جامعه قبیله سالار و تحت سیطره قبایل طبقاتی است. اصل هشتم قانون اساسی اصلی است که جمهوریت نظام را بر اساس مبانی قرآنی و دینی تحکیم و تثبیت می‌کند و اجازه نمی‌دهد که قبایل قدرت و ثروت، آقا زاده‌ها، زیاده‌خواهان و اقشار فرادست، حق اقتصادی و سیاسی مردم را انکار کنند.

حرکت‌های مشابه حرکت آقای جهانشاهی فرصت‌هایی است برای طرح این مسایل عمومی تر و تامیم یک مصداق به مسایل گسترده‌تر. ما مسئله‌مان خیلی فراتر از زمین‌خواری در یک شهر کوچک است. آن هم درجای خودش مهم است. اینها را شماها باید انجام دهید. « و ما اخذ الله علی العلماء الا یقارو اعلی کظه ظالم و لا سغب مظلوم » شما یا خودتان جزو جرگه علما و نخبه‌گان هستید یا با نخبه‌ها نفس به نفس و زانو به زانو نزدیک هستید. باید این‌ها را تحت فشار قرار دهید. چه حوزوی و چه دانشگاهی باید نخبه‌گان مورد این سوال جدی قرار بگیرند. خطبه منای حضرت سیدالشهدا باید برای این‌ها ارسال شود. نه فقط ارسال که باید به طور جدی در این زمینه از این‌ها مطالبه بشود و پاسخ خواسته شود. وگرنه ما باید هر روز از این مصداق به آن مصداق برویم و بعید است به فرجامی هم برسیم. وقتی که ما از ظرفیت‌های نظام استفاده نمی‌کنیم وضع همین است. این ظرفیت‌ها باید نقد بشود. کار سختی هم نیست.

این مطالبه نه افراطی است نه تند. کاملا قانونی، منطقی و معقول است. این مسخره نیست که سی و یک سال بعد از تصویب قانون اساسی شما خواستار این باشید که ناهی منکر و آمر به معروف حقوقش مشخص باشد و به شما بگویند تندرو و افراطی؟ نکند خودتان تفریطی هستی؟ حقوق ناهی منکر در جمهوری اسلامی چیست؟ مشخص کنید. اگر کسی خواست دولت جمهوری اسلامی و اجزای مختلف نظام جمهوری اسلامی را امربه معروف و نهی از منکر کند حقوقش چیست؟ امر به معروف با آن تعاریفی که در معارف وحیانی و ولایی ما آمده است. « لاتترکوا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فیولی علیکم شرارکم ثم تدعون فلایستجاب لکم. » می‌گوید امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید. «فیولا علیکم شرارکم…» که اگر ترک کردید امور جامعه به دست قالتاق‌ها می‌افتد. «ثم تدعون…» می‌بینید نابه سامانی و ناهنجاری در جامعه به وجود‌ آمد. بعد هی می‌گویید با معنویت برویم جبرانش کنیم و از خدا بخواهیم که ظالمین را نابود بفرماید! «فلا یستجاب لکم.» استجابت نخواهد شد. این حدیث امیرالمومنین است دیگر.

الان کاملا می‌شود مفاد این حدیث را در جامعه دید. هرجا جلوی امر به معروف و نهی از منکر گرفته شد و هرجا اصحاب قدرت و هر فرادستی توانست فریاد امر به معروف و نهی از منکر را خفه کند، فساد زیاد شد. بیخود نیست در مورد خود امر به معروف و نهی از منکر اینقدر به ما تاکید شده است: « ما اعمال البر کلها، والجهاد فی سبیل الله عند الامر بالمعروف و النهی عن المنکر الا کنفثة فی بحر لجی » می‌گوید تمام اعمال خوب به اضافه جهاد فی‌سبیل‌الله را در یک طرف بگذارید و امر به معروف و نهی از منکر را در طرف دیگر بگذارید مثل قطره‌ای است در برابر دریایی. مکتب ولایت این است. معصومین علیهم الاسلام برای ما اولویت‌ها را مشخص کرده‌اند. هندسه دین را به ما نشان داده‌اند. اگر ما هندسه فکر دینی‌مان از اهل بیت گرفته نشود فرقی با بقیه نداریم. هندسه فکر دینی را اهل بیت برای ما این‌جور مهندسی کرده‌اند. و جالب است که بار در خود امر به معروف و نهی از منکر گفته‌اند که «و افضل من ذلک کله کلمه عدل عند امام جائر» گفته‌اند در امر به معروف و نهی از منکرهم باز بالاتر از همه آن است که متوجه یک بالادست عدالت گریز باشد. نه فقط معطوف به چهارتا خانم که روسری‌شان عقب است.

نظام اسلامی و انقلاب اسلامی مهم‌ترین شعارش بازگشت به اسلام اهل بیت بوده. اسلام اهل بیت مهندسی‌اش این است. یک مجموعه است با این قواره. بعد آن وقت ما بنشینیم سکوت کنیم در مورد مهم‌ترین اصول نظام اسلام و اسلام؟ و آن را مطالبه نکنیم؟

امروز یکی از مهم‌ترین امر به معروف‌ها، امر به نهی از منکر است. یکی از مهم‌ترین معروف‌های مغفول در جامعه ما نهی از منکر است. امر به نهی از منکر کنیم. آقایان! چرا نهی از منکر نمی‌کیند؟ منکر بزرگ، ترک نهی از منکر است. این اتفاق اگر بیفتد یک اتفاق بزرگ معنوی است در جامعه ما. این باز کردن راه‌های آسمان است. گفت « اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعاء » خدایا بیامرز آن گناهانی از ما را که رابطه‌مان با تو را قطع می‌کند. دعاهای ما دیگر بالا نمی‌رود. معنویت ما را از بین می‌برد. خود امیرالمومنین علیه السلام که دعای کمیل را به ما تعلیم فرموده می‌فرماید که یکی از گناهانی که جلوی بالارفتن دعا را می‌گیرد چیست؟ «لاتترکوا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فیولی علیکم شرارکم ثم تدعون فلایستجاب لکم.» دعا می‌کنید اما استتجابت نمی‌شود. چرا؟ چون امر به معروف ونهی از منکر را ترک کرده‌اید‌.

پس هر حرکتی که ما در زمینه امر به معروف و نهی از منکر و تثبیت و نهادینه کردن او در جامعه انجام بدهیم یک حرکت معنوی است. به خاطر اینکه تبعیت از فرمان خدا و ولی خداست. و ثانیا زمینه معنوی جامعه را قوی می‌کند. و به گسترش و تعمیق معنویت در جامعه کمک می‌کند. این همان مسئولیت بزرگ است که بر دوش ما است. باز ارجاع بدهم به خطبه منای حضرت سید الشهدا، می‌فرمود اگر امر به معروف و نهی از منکر اقامه شد بقیه فرائض اقامه خواهد شد. «استقامت الفرائض کلها» یعنی اگر کسی می‌خواهد نماز و جهاد را در جامعه تثبیت کند، اگر ما می‌خواهیم در جنگ نرم هم پیروز شویم که یک نوع جهاد است، راهش این است که اگر کسی توی این جامعه نگاه کند ببیند که امر به معروف و نهی از منکر در آن زنده است. فرمایشی و نمایشی نیست. «یا ایها الذین امنوا استجیبو لله و للرسول. اذا دعاکم لما یحییکم» او که نمی‌خواهد به ما یک مشقتی را تحمیل کند. او میوه و هدف و غایت را هم نشان داده است. این فرمان خداست. واگر این را گردن گذاشتیم به حیات میرسیم.

و تمت کلمه